محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

◕‿◕قلب مادری◕‿◕

تا وقتی که تو هستی،

تا وقتی که تو هستی، تا لحظه ای که یاد تو در خاطر من جاریست! تا زمانی که دستهای گرمت همراه دستای خسته ای منه! تا وقتی که نگاهت تنها پناهگاه و تکیه گاه نگاه سرگردان منه! تا زمانی که تو همسفر جاده زندگی من هستی! تا وقتی که شونه های تو امن ترین جای دنیاست برای من! من زنده هستم ...
22 دی 1390

وقتی دستت تو دستامه

مهمونی که از جنس من و باباست  عاشقتیم عزیزم وقتی دستت تو دستامه آرومم آروم تمام غصه هام مشکلاتم یادم میره تازه میفهمم عشق یعنی چی تازه میفهمم داشتن تو چقدر با ارزشه وقتی دستت از دستم جدا میشه و میخوای بری حس میکنم قسمتی از بدن رو هم با خودت میبری نمیدونم چیکار کردم که خدا تو رو به من داد یا چقدر خدا منو دوست داشته ...
22 دی 1390

تو با منی و من تنها نیستم

تو با منی و من تنها نیستم ، در قلب منی و من به عشق تو زنده هستم،  تو همنفسم هستی و نفسهایم عطر تو را میدهد توهمسفرم هستی و جاده زندگی رسم عاشقی را به من یاد میدهد. تو مال منی و من مال توهستم باران منی و من دریای تو هستم     ...
22 دی 1390

دوستت دارم

طاهای عزیزتر از جانم باور کن که دوستت دارم ای تنها بهانه برای زنده بودنم ، نفس کشیدنم دوستت دارم .... ای امید و آرزوی من ، دنیای من دوستت دارم.... ای تو به زیبایی یک گل سرخ ، به پاکی یک چشمه زلال ، به لطافت باران بهار دوستت دارم.... ای تو فصل بهارم ، همیشه یارم ، همدم این دل پاره پاره ام دوستت دارم.... ای تو آرامش وجودم ، همه بود و نبودم ، هستی و تار و پودم دوستت دارم.... ای تو طلوع زندگی ام ، ناجی لب تشنگی ام دوستت دارم.... ای تو عشق زندگی ام ، همیشگی ام ، ماندنی ام دوستت دارم... دوستت دارم ...
18 دی 1390

زیباترین ها

زيباترين تصويري که در زندگانيم ديدم نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود زيبــــــاترين سخني که شنيدم سکوت دوست داشتني توبود زيبــــــــــاترين احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود زيــــــــــباترين انتظار زندگيم حسرت ديدار توبود زيباترين لحظه زندگيم لحظه با تو بودن بود زيبــــــــاترين هديه عمرم لبخند توبود زيـــباترين تنهاييم دوری از تو بود زيـباترين اعترافم عشق توبود . بدون شرح ...
15 دی 1390

عاشقانه ای برای تو...

پسرک شیرینم! عاشقت می شوم با هر بار بوییدنت...با هر بار بوسیدن گونه های لطیفت.. عاشقت می شوم با هر لبخند شکرینت و هر بار که مرا به قهقهه های نمکینت مهمان میکنی...هر روز صبح که تو را در آغوش میکشم و دوباره به یاد می آورم که من یک مادرم دوبار سرشار میشوم و لبریز از عشق مادری...تو را به سینه می فشارم و تو نه تنها از این فشار ناراحت نمیشوی که لبخندی زیبا در پاسخم میدهی و من گیج میشوم که چگونه است که تو مرا حس میکنی و احساس مرا...بوسه باران میکنم تمام تنت را و هر آنچه خالق زیبای ما به زیبایی در تو نقش زده است ....کاش میشد خدایم را هم ببوسم و تمام سپاسگذاریم را یکجا به او تقدیم کنم...اما مگر نه اینکه تو بوی او را میدهی؟و این مه...
14 دی 1390

فرشته های کوچولو

پا به پای کودکی هایم بیا کفش هایت را به پا کن تا به تا قاه قاه خنده ات را ساز کن باز هم با خنده ات اعجاز کن پا بکوب و لج کن و راضی نشو با کسی جز عشق همبازی نشو بچه های کوچه را هم کن خبر عاقلی را یک شب از یادت ببر خاله بازی کن به رسم کودکی با همان چادر نماز پولکی طعم چای و قوری گلدارمان لحظه های ناب بی تکرارمان مادری از جنس باران داشتیم در کنارش خواب آسان داشتیم یا پدر اسطوره دنیای ما قهرمان باور زیبای ما قصه های هر شب مادربزرگ ماجرای بزبز قندی و گرگ غصه هرگز فرصت جولان نداشت خنده های کودکی پایان نداشت هر کسی رنگ خودش بی...
12 دی 1390

زمان

                  زمان،مثل ماهي از ميان دستان من و تو مي لغزد و مي گريزد.روز دوشنبه ساعت ده و سی پنج دقيقه بیست وشش اردیبهشت ٩٠ به دنيا آمدي و چشم و دلم را روشن كردي .حالا پيش چشم هايم لحظه به لحظه و روز به روز مي بالي و به فرداهاي ناديده و ناشناخته مي رسي.مثل گيراترين شراب جهاني.هر وقت خسته و دلگير مي شوم ،كمي در بغل گرفتنت ،و بوسيدنت جان دوباره به من مي دهد و سرمست مي شوم براي اينكه برخيزم و زندگي را از سر بگيرم.با تو زندگي نمي كنم. زندگي را مي نوشم.     ...
12 دی 1390