ماما
حیات من...
نمیدانم چه بگویم...چگونه وصف کنم...
ماما صدایم کردی...بعد از کلی انتظار!
بعد از اولین عیدانه ات دیگر نگفتی ام...
و دیشب...
گفتی ماما
بخدای افرینشت قسم....حس کردم مالک دنیایم...دلم خالی شد...مو بر تنم راست شد...
میدانی چه حسی داشتم؟
حس شیرین اولین عاشقانه ی من و پدرت...
که خطابم کرد: خانومم!
ماما صدایم کن...هرچقدر میخواهی...
جز جان چیزی نخواهی شنید...
طاها...پسر خودم...مهربان دلبندم
چقدر خوب که مادر شدم...مادرم کردی..ماما صدایم میکنی..
نعمت بر من تمام شد.
دیگر چه میخواهم جز ارامش و سلامتی؟
خدایم شکر...
تو میگویی ماما و من مسئول تر در برابرت.
باز هم بگو ماما...باز هم...
تو تنها کسی هستی که ماما صدایم میکنی...
تو از منی...از ما!
راستی صدای تو ارامش بخش ترین ملودی دنیاست...
طاهای مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی