خدا را شکر
خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم. این یعنی من هنوز زنده ام . خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم.این یعنی توان سخت کار کردن را دارم . خدا را شکر که لباسهایم کمی برایم تنگ شده اند. این یعنی غذای کافی برای خوردن دارم . خدا را شکر که این همه شستنی و اتو کردنی دارم. این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم . خدا را شکر که سرو صدای همسایه ها را می شنوم. این یعنی من توانائی شنیدن دارم . خدا را شکر که باید زمین را بشویم و پنجره ها...
نویسنده :
مامان مریم
13:03
چهار رکن زندگی
از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چند رکن بنا كردی؟ فرمود چهار رکن دانستم روزی مرا دیگری نمی خورد پس آرام شدم دانستم كه خدا مرا می بیند پس شرم كردم دانستم كه كار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش كردم دانستم كه پایان كارم مرگ است پس آماده شدم ...
نویسنده :
مامان مریم
12:58
نیایش
خداوندا: تقدیرم را زیبا بنویس کمکم کن آنچه را تو زود خواهی من دیر نخواهم وآنچه را تو دیر خواهی من زود نخواهم. (دکتر علی شریعتی) ...
نویسنده :
مامان مریم
12:58
مراقب باش
مراقب افکارت باش که گفتارت می شود . مراقب گفتارت باش که رفتارت می شود . مراقب رفتارت باش که عادت می شود . مراقب عادتت باش که شخصیتت می شود . مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می شود . &n...
نویسنده :
مامان مریم
12:50
عشق مادر به فرزند وتشکر فرزند ازمادر
وقتی که تو 1 ساله بودی، اون(مادرت) بود که بِهت غذا ميداد و تو رو می شست! به اصطلاح، تر و خشک می کرد تو هم با گريه کردن در تمام شب از اون تشکر می کردی ! وقتی که تو 2 ساله بودی، اون، بهت ياد داد تا چه جوری راه بری. تو هم اين طوری ازش تشکر می کردی، که، وقتی صدات می زد، فرار می کردی ! وقتی که 3 ساله بودی، اون، با عشق، تمام غذايت را آماده می کرد. تو هم با ريختن ظرف غذا ،کف اتاق،ازش تشکر می کردی وقتی 4 ساله بودی، اون برات مداد رنگی خريد. تو هم، با رنگ کردن ميز اتاق نهار خوری، ازش تشکر می کردی ! وقتی که 5 ساله بودی، اون، لباس شيک به تنت کرد تا به تعطيلات بری. تو هم، با انداختن(به عمد) خودت تو گِل، ازش تشکر کردی ! وقتی که 6 ساله بودی، ...
نویسنده :
مامان مریم
13:33