محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

◕‿◕قلب مادری◕‿◕

رویدادها

1391/1/16 8:47
نویسنده : مامان مریم
438 بازدید
اشتراک گذاری
سلام عزیزم
 
الان تو خواب هستی ومن خسته ام اما می نویسم تا تو یک روز به این بیداریها ببالی و
 
دردلت بگویی :آه ! مادرم چقدرعاشق من است!
 
من عاشقی را ازمادرم آموخته ام و او از مادرش و مادرش نیز از مادرش! و....
 
واین ارث اجدادی خون روانیست دررگهای زمان!
 
دوستت دارم آنگونه که درتصور ناچیز واژگان نمی گنجد و این حروف ساده که از;سرانگشتان خسته ام
 
براین سپید سردمجازی می بارد از بیانش عاجزند!
تو میخندی وجهانم به اشارت لبهایت می شکوفد 
توگریه می کنی وابرها ازحقیقت عشق تهی می شوند
 
تو نگاهم می کنی و زمان از حرکت باز می ایستد
 
تو صدایم میزنی و زمین زیرپای هیجان مادرانه ام می لرزد!
 
و......تو.......تو........
 
آه که غوغای درونم را وکلمات زبونم را یارای ازتوگفتن واز توسرودن نیست
 
خدا تو را به دنیای من آورده تا از برزخ تنهایی رهایییم دهد
 
خداتو را به جهان بی روزن کلماتم آورده تا ذوق عشق شکوفا گردد وزندگی به مفهوم برسد
 
خدا تو را برای دل من آفرید تا جاری باشم نه شاهد جریان
 
تا زیست را درتکانه های مهربان صدایت به شعربنشینم
 
تا ببویمت آنسان که عطرهای بهارآور را
 
تا ببوسمت آنگونه که عشق دل آدمی را می فشارد و بخواهمت آنقدر که زندگی همت می گمارد
 
دعا کن تا همیشه باتو باشم
 
که انزوای دنیا آزارم می دهد
 
شاد بمانی که شادی حق توست!...
 
 
عزیز دل مامان ببخشید که یه چند روزیه که وبلاگت سر نزدم و برات پست جدید نذاشتم.
آخه بیش از حد سرم شلوغ بود
 
دید و بازدیدهای عیدمون که خیلی هم زیاد بود بالاخره تموم شد متآسفانه امسال عید به خاطر مشرف شدن خاله افسانه به مکه و از همه مهمتر رفتن مادر بزرگ و پدر بزرگت به حج نتونستیم بریم مسافرت و اونا رو تنها بزاریم.
 
شنبه روز دوازدهم فروردین مادربزرگ و پدر بزرگ گلت مشرف شدن به سرزمین نور.
ما هم دیروز به کمک مامان بزرگت (مادر بابا جووون) تو خونه خودمون آش پشت پا درست کردیم.
 
خیلی دلم گرفته خیلی تنهام تنهای تنها.
 
البته نامردیه بگم تنهای تنها چون خانواده بابایی انصافآ ما رو تنها نذاشتن و خیلی بهمون لطف کردن و یه کاری کردن که من جای خالی مادر و پدرمو کمتر حس کنم اما خوب هر گلی بویه خودشو داره.
خیلی دلم گرفته میدونی چرا؟؟؟
 
آخه منو تو هم میتونستیم الان تو ایران نباشیم و همراه پدربزرگ و مادر بزرگت تو اون سرزمین نور باشیم.
من فقط به خاطر کوچیکی تو واینکه نتونی تو اون آب و هوا چند روزی سپری کنی از این دعوت عارفانه چشم پوشی کردم آخه تو داری دندوناتو در میاری و خیلی هم اذیت میشی ترسیدم برم اونجا نتونم از پست بربیام و بهت سخت بگذره از طرف دیگه هم بابایی به خاطر مشکلات کاریش نمیتونست با ما بیاد و من هم بدون بابایی جایی نمیرم.
 
خیلی هم ناراحت نیستم خوب قسمتمون این بوده.
ان شا الله سه چهار ساله دیگه که نوبتمون بشه منو تو بابایی و مادر بزرگت و پدر بزرگت مشرف میشیم.
 
امیدوارم که خدا به تموم آرزو منداش قسمت کنه که برن به اون سرزمین و ما رو هم از دعای خیرشون  فراموش نکنن.
 
 
خوب دیگه بگذریم یه کمی هم از طاها و سیزده بدر و عید بگیم:
 
امسال سیزده بدر اولین سیزده بدر طاها گلی من بود.
 
با این که پدربزرگ و مادر بزرگ پیشه ما نبودن و جاشون خیلی خیلی پیشه ما خالی بود اما با خونواده بابایی خیلی بهمون خوش گذشت واقعآ دلمون باز شد.
شما گل پسر مامان که همش خواب بودی واسه همین من زیاد نتونستم عکس تکی ازت بگیرم تموم عکسهایی که داری یا بغل منی یا بابایی اونم در حال خواب فقط موقع برگشتن که بیدار بودی یکی دو تا عکس از تو و دختر عموت تارا انداختم که برات میزارمش.
 
راستی جمع عیدی هات هم به 220 هزار تومان رسید که قراره به مبلغ سپرده بانکیت اضافه بشه.
 
حالا یه کمی هم از کارهای طاها گلیمون بگیم. 

یواش یواش داری 4  دندونه میشی

کاملا" به همه جا سرک میکشی

بابا میکنی و وقتی مامان بخوای با گریه میگی ماماما

وقتی دسی دسی میکنی و میخندی قند تو دل آدم آب میشه.

وقتی موزیک پخش میشه سرت و این بالا و پایین میکنی  و دست میزنی

فدای تو که دیگه خیلی چیزا رو تشخیص میدی و شادی میکنی یا اگه خوشت نیاد با صدات اعتراض میکنی

راستی یه چند روزیه خیلی جیغ میکشی و هر چی که بخوای و نخوای با جیغ میگی  

دیگه بدون کمک میشینی

 شیشه شیرشو خودت نگه میداری

بای بای میکنی

از دو تا پله آشپزخونه با همون حالت خزندگیت بالا میری البته مامان همیشه از پشت سر مواظبته.

بازی لی لی رو یاد گرفتی و تا میگیم طاها لی لی کن شروع میکنی به لی لی کردن.

مامان قربون شیرین کاریهات بشه.

خدایا نگهدارش باش.

 

 

 

 

 

 

 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

خاله هدي ياسمين زهرا و محمد كوچول
16 فروردین 91 9:49
واي خدا اين كوشولوها رو نيگا. انگار اومدن خاله بازي
خاله هدي ياسمين زهرا و محمد كوچول
16 فروردین 91 9:52
به سلامتي و ميمنت، انشااله حج مامان و باباتون پيشاپيش قبول باشه. جاشون انشااله خالي نباشه و هفته ديگه با دست پر هم مادي و هم معنوي بر ميگردن پيشتون. جاي همگي ما اونجا خاليه. از قول ما التماس دعا بگين خاله جون. انشااله طاهاجون كه يه كم بزرگتر شد قسمت بشه و همگي باهم برين و حسابي كيف كنين. يادت نره ها به مامان و بابا از قول ما التماس دعا بگين


چشم خاله جووووون حتمآ.
مامان پارساجون
16 فروردین 91 11:26
سلام کلی دلم واستون تنگ شده بود جالبه کارای طاهاگلی و پارساجون خیلییییییییییی شبیه همه فقط پارساجون هنوز 4دست و پا نمیره و دندون نداره
مامان پارساجون
16 فروردین 91 19:05
انشااله حج مامان و باباتون قبول باشه. جاشون انشااله خالي نباشه.ایشالاقسمت شما و همه آرزومندا بشه خیلییییییییییی جای قشنگیه البته از نظر معنوی منظورمه پر از نور پر از خدا

ممنون خاله جووون.
مرسی.
همچنین شما.
مامان امیر مهدی
17 فروردین 91 1:51
سلام سال نو مبارک باشه..
من آپم وقت کردی بیا


چشم حتمآ.
نگین مامان رادین
17 فروردین 91 2:02
عکس ها عالی بود ،فدای گل پسر بشم که این همه کارهای جور واجور یاد گرفته فدای ماما گفتنش هم بشم دوست دارم طاها جونمایشاالله حج قسمت شما و طاها جون و بابای هم بشه


ممنون خاله جوووون مرسی
مامان روشا
17 فروردین 91 3:01
سلام سال نو مبارک
خاله مهسا(رادین عسلی)
17 فروردین 91 12:28
سلااام چه پسر نازی دارید خدا حفظش کنه براتون. خوشحال میشیم با هم دوست بشیم با اجازه لینکتون میکنم
azar
17 فروردین 91 15:32
cheghadr ziba minewisin ,,,mashala be gol pesareton ,,khoda hefzesh koneh
مامان پارساجون
18 فروردین 91 17:42
چه جای قشنگی اینجا کجاست راستی می تونم بپرسم شما ساکن کدوم شهرید؟


اینجا سفره هفت سین نوروزی شهرمونه که موقع برگشت از سیزده بدر از طاها عکس گرفتیم.
مسافران آسمانی
19 فروردین 91 15:25
سلام مریم جان...سال نو مبارک عکسای قشنگی از گل پسرتون گذاشتین ، ماشاالله خیلی کارا یاد گرفته این محمدطه خان... میبوسمت عزیزم...
مامان...
19 فروردین 91 17:19
سلام نی نی نازی دارین خدا حفظش کنه منم چند وقتیه نی نی میخوام اما خدا نداده شما دعا کنید یه نی نی ناز سالم و صالح بهم بده
مامان دينا
19 فروردین 91 20:59
سلام ،سال نوتون مبارك ما تازه از سفر اومديم
مريم
20 فروردین 91 9:05
سلام عزيز خاله خيلي وقته به وبلاگت سر نزدم عيدو به تو فرشته كوچولو تبريك مي گم همين طور به بابا و ماماني مهربونت.


ممنون خاله جووون.
نگین مامان رادین
22 فروردین 91 2:00
************ ـــ★ ــــــــ★ ــــــــــــــ★★ ـــــــــــــــــــــــ★★★ ــــــــــــــــــــــــــــ★★★★ ـــــــــــــــــــــــــــــــ★★★★★ ـــــــــــــــــــــــــــــــ★★★★★ ــــــــــــــــــــــــــــ★★★★ ـــــــــــــــــــــــ★★★ ــــــــــــــ★★ ــــــ★ ــــــ★ ــــــــ★ ــــــــــــــ★★ ـــــــــــــــــــــــ★★★ ــــــــــــــــــــــــــــ★★★★ ـــــــــــــــــــــــــــــــ★★★★★ ـــــــــــــــــــــــــــــــ★★★★★ ــــــــــــــــــــــــــــ★★★★ ـــــــــــــــــــــــ★★★ ــــــــــــــ★★ ــــــ★ **********************
مامان کوثری
22 فروردین 91 14:44
عزیز دلم چقدر عکس های نازی گرفتی ماشاالله راستی خیلی وبلاگتون زیبا شده ای ول واقعا که کارتون بیسته
یگانه
22 فروردین 91 19:48
سلام ماشالا چه گل پسری.