محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 13 سال و 2 روز سن داره

◕‿◕قلب مادری◕‿◕

من

من همون دختر كوچولو ام كه روزيكه خدا رحمتش رو از آسمون فرو ميفرستاد پا به اين دنيا گذاشتم ...   من همون دختر كوچولو ام كه لحظه هاي متمادي به مورچه ها نگاه ميكرد تا اونجاكه براشون اسم گذاشته بودم: كارگراي خدا ... من همون دختر كوچولو ام كه با داداشش سر هر چيز گريه ميكرد، دعوا ميكرد و حتي كتك كاري ميكردن ... من همون دختر كوچولو ام كه دوست نداشت هيشكي بهش بگه كوچولو كه اگه ميگفت دم گوش باباش ميگفت: من كوچولو نيسسستم. من همون دختر كوچولوام كه كم كم بزرگ شد و رفت مدرسه ... من همون دختري ام كه تو دبيرستان به خيلي چيزا شك كرد و خيلي سوال واسش پيش اومد ...  من همون دختري ام كه گناه و اشتباه ميكرد (كه...
18 اسفند 1390

ماه من

مـــاه مـن غــصه نـخور زنـدگي جــذر و مـد داره دنــــيامـون يـــه عـــــالمه، آدم خــوب و بـد داره مــاه مــن غــصه نـخور مــــثل مــــاها فـــــراوونه خيلي کم پيدا ميشه کسـي رو حرفش بمونه مــاه مـن غــصه نـخور، گــــريه پــــــــناه آدماس تـــر و تــــازه مـوندن گـل،مال اشک شـبنماس مــاه مـن غـصه نخور، زندگي خوب داره و زشت خـــدا رو چه ديدي شايد فردامون باشه بهشت مـــاه مـن غـصه نـخور، پــنجره مون بــازه هــنوز: بـــاغـچه;مون غــرق گـلاي عــاشق نــازه هــنوز ماه من غـصه نخور،باز داره فصل سيب ميشه ميدونم گــاهي آدم، تو وطـنش غريب ميشه مــاه مـن غـصه نـخور، مـــاها کــه تب نميکنن: مــا...
18 اسفند 1390

خدا میگوید

تو مي گويي: ارزشش را ندارد. خدا مي گويد: ارزشش را پيدا خواهد كرد. تو مي گويي: از پس اش بر نخواهم آمد. خدا مي گويد: برايت شرايط كافي را مهيا خواهم كرد. تو مي گويي: مي ترسم. خدا مي گويد: به تو قدرت و عشق اعطا مي كنم. تو مي گويي: هميشه مضطرب و نگرانم. خدا مي گويد: به من اعتماد كن. تو مي گويي: به اندازه كافي باهوش نيستم. خدا مي گويد: اما من به تو دانش و هشياري بخشيدم. تو مي گويي: نمي توانم خودم را ببخشم. خدا مي گويد: تو را مي بخشم. تو مي گويي: هميشه احساس تنهايي مي كنم. احساس مي كنم كسي مرا دوست ندارد . خدا مي گويد: من عاشق تو هستم. و خدا باز هم مي گويد: تنها بدان كه هميشه به يادت هستم. &n...
17 اسفند 1390

هدیه

از لحظه ای که فهمیدم وجودداری تا همین حالا ؛ تا وقتی زنده ام ؛ تا آخر دنیا قلبم برات می تپه و عاشقتم. پسرم ؛ ممنونم به خاطر روزا و حس های زیبایی که با وجودت بهم هدیه کردی. ...
16 اسفند 1390

در واپسین روزهای سال 90 لحظه هایت پر از شادی

امروز چندم اسفند است؟؟ آره درست گفتی امروز 15 اسفنده چرا همیشه اسفند بوی بهار میدهد؛ بوی عید؟! بهار امسال...برایم بهترین بهار است؛ بهترین چون تو هستی...پسرم تو هستی شکوفه ی بهارم تو هستی و اولین بهارت را میبینی...و این یعنی اغاز قصه ی زندگی عمرت پر بهار...زندگی ات بهاری بهارم...زندگی ام...شکوفه ی نارنجم تو بهاری برای من تو تحول زندگی مایی...و تو همه ی خوبیهایی همه ی همه ! این روزها فکر میکنم خوب تر از تو ؛ خوب تر از اکنونم مگر هست...؟ و اینده ی روشن تو.....یادم می اورد .... خوبی دیگر را ... تو باشی همه چیز زیباست....دلبندم نفس بکش... بوی نو ...اخ که چقدر این بو...
15 اسفند 1390

خستگی شبانه و رویای با تو بودن

عــــزيز مامان ؛   شب كه ميرسد وقتي تن خسته از دويدن هاي روزانه ام را به تخت خواب مي رسانم و خواباندن شبانه ات شروع مي شود و گاهي سه چهار بار از خواب بيدار مي شوي و من هر بار بلندت مي كنم و تو با كمي شير خوردن دوباره در آغوشم به خواب مي روي .  وقتي ساعت 1 يا 2 نيمه شب صداي نفسهايت اعلام مي كنند كه بالاخره خواب عميق شبانگاهي به سراغت آمده است . وقتي كمرم موفق مي شود سطح تخت را لمس  كند چشمهايم را مي بندم و به راحتي همه وجودم را شناور مي كنم روي صداي نفس هاي تو و پدرت كه فضاي اتاق را پر كرده است . انگار آرامش بخشترين موسيقي عالم را برايم    مي نوازد . دلم نمي آيد اين لحظه ها همين طور راحت برا...
15 اسفند 1390

به افتخار تو

اونوقتا که نه تو بودی و نه بابایی میدونی چطور میشد که انرژی می گرفتم  یا به قول معروف شارژمیشدم؟  با خریدن یه لباس نو , یه کتابی که به موقع و زمان خودش به دستم رسیده باشه,  یا با گرفتن یه نمره خوب توی امتحانات مدرسه ودانشگاه و.......  واصلا فکر نمی کردم روزی برسه که یه پسر بچه شیطون و بازیگوش بتونه منو با لقمه لقمه غذا خوردنش و تک تک کلماتش به وجد بیاره و انرژیمو زیادتر کنه. تمام تاثیرات رفتار تورو می تونم توی وجودم حس کنم.  اینو تنها خودم نمی گم , اطرافیانمم بهش پی بردن. مطمینم توام روزی ستاره ای میشی به درخشندگی خورشید  الهی آمین ...
15 اسفند 1390

برای تو

از روزی که اومدی آدم دیگه ای شدم دیگه برای خودم نیستم تو کنار منی تو همه زندگی منی پسرم چقدر دیگه باید منتظر بمونم تا بهم بگی دوستت دارم؟ توی این مدت فقط به تو فکر کردم همه روح و جسمم عشق و زندگیم تو بودی امیدوارم از اینکه به دنیا آوردمت راضی باشی و همچون معنای نامت "شکوهمند" باشی و شکوهمندانه زندگی کنی امیدوارم همیشه به وجودت افتخار کنم و تو هم به من.   آرزو می‌کنم طعم عشق را بچشی وهر آنچه را که لیاقتش را داشته باشی به دست آوری. آرزو می‌کنم روزهای شادیت بسیار بسیار بیشتر از روزهای غمگینت باشند. آرزو می‌کنم آزاد زندگی کنی و بتوانی لابه‌لای درختان پرشکوفه بهاری پرواز پرن...
15 اسفند 1390