محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 13 سال و 5 روز سن داره

◕‿◕قلب مادری◕‿◕

8 ماهگی طاها گلی مصادف شده با اربعین حسینی

هديه و شمع و خنده، جشن و چراغ وپولك گل قشنگ و نازم تولدت مبارك       روشنی دیده وجانم هشت ماه است  که به هر ترنم نگاهت جاری لبخندت عشق هر روز در دلم جوانه می زند جوانه های دلم را به سرنوشتت می سپارم تا پر از مهر و سرشار از روشنی عشق گردی روزگاری برایت می خواهم که هر لحظه اش سبز باشی و سبز تر عاشق باشی و عاشق تر مهر باشی و مهربانتر عزیز من به همین سادگی ٨ ماه گذشت ٢ فصل و ٨ ماه از بهترین روزهای من به خاطر تو برام مهم نیست . مهم بودن با توست دوستت دارم ساده ترین کلام...
24 دی 1390

تا وقتی که تو هستی،

تا وقتی که تو هستی، تا لحظه ای که یاد تو در خاطر من جاریست! تا زمانی که دستهای گرمت همراه دستای خسته ای منه! تا وقتی که نگاهت تنها پناهگاه و تکیه گاه نگاه سرگردان منه! تا زمانی که تو همسفر جاده زندگی من هستی! تا وقتی که شونه های تو امن ترین جای دنیاست برای من! من زنده هستم ...
22 دی 1390

وقتی دستت تو دستامه

مهمونی که از جنس من و باباست  عاشقتیم عزیزم وقتی دستت تو دستامه آرومم آروم تمام غصه هام مشکلاتم یادم میره تازه میفهمم عشق یعنی چی تازه میفهمم داشتن تو چقدر با ارزشه وقتی دستت از دستم جدا میشه و میخوای بری حس میکنم قسمتی از بدن رو هم با خودت میبری نمیدونم چیکار کردم که خدا تو رو به من داد یا چقدر خدا منو دوست داشته ...
22 دی 1390

تو با منی و من تنها نیستم

تو با منی و من تنها نیستم ، در قلب منی و من به عشق تو زنده هستم،  تو همنفسم هستی و نفسهایم عطر تو را میدهد توهمسفرم هستی و جاده زندگی رسم عاشقی را به من یاد میدهد. تو مال منی و من مال توهستم باران منی و من دریای تو هستم     ...
22 دی 1390

سخنان زیبا

جبران خلیل جبران : چه زیباست هنگامی که در اوج نشاط و بی نیازی هستی دست به دعا برداری . افلاطون :اگر روزگاری ، شأن و مقام تو پایین آمد ، ناامید مشو . آفتاب هر روز هنگام غروب پایین می رود تابامداد روز دیگر بالا بیاید . ویلیام شکسپیر : گذشت زمان بر آن ها که منتظر می مانند بسیار کند، بر آن ها که می هراسند بسیار تند، ‏برآن ها که زانوی غم در بغل می گیرند بسیار طولانی،و بر آن ها که به سرخوشی می گذرانند بسیار کوتاه ‏است. اما، برآن ها که عشق می ورزند، زمان راآغاز و پایانی نیست.   چارلی چاپلین میگه : شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تامیتوانی زیبا برقص ! ...
22 دی 1390

کاش که میشد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم.

کاشکی میشد بھت بگم چقدر صداتو دوست دارم   جان دلم ؛طاها   عاشقتر از پیشت شدم چرا اینقدر   وابسته ی بودنت شدم ... ؟ ! حتی وقتی خوابی ...   دلتنگت میشم  اشتیاق تو برای رسیدن من دیوونه ام میکنه ... بخدا فقط جیغ نمیزنمممم - ھر بار نگرانی از نبودن من رو که تو چشمای مھربونت میبینم ... و ماما گفتنت ... تلاشت برای رسیدن به من آخ که  بوسه از زیر گردنت چقدر میچسبه ...   ھم بوسیدنه و ھم بوییدن ... اخه تو ھم خوشت میاد عزیزکم ... لبخند ...
19 دی 1390

دوستت دارم

طاهای عزیزتر از جانم باور کن که دوستت دارم ای تنها بهانه برای زنده بودنم ، نفس کشیدنم دوستت دارم .... ای امید و آرزوی من ، دنیای من دوستت دارم.... ای تو به زیبایی یک گل سرخ ، به پاکی یک چشمه زلال ، به لطافت باران بهار دوستت دارم.... ای تو فصل بهارم ، همیشه یارم ، همدم این دل پاره پاره ام دوستت دارم.... ای تو آرامش وجودم ، همه بود و نبودم ، هستی و تار و پودم دوستت دارم.... ای تو طلوع زندگی ام ، ناجی لب تشنگی ام دوستت دارم.... ای تو عشق زندگی ام ، همیشگی ام ، ماندنی ام دوستت دارم... دوستت دارم ...
18 دی 1390

دلتنگی

  دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن خورشید همیشه خندان ، آ سمان همیشه آ بی زمین همیشه سبز و ک وههای همیشه قهوه ای دلم برای خط کشی کنار دفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز برای پاک‌کن های جوهری و تراش های فلزی برای گونیا و نقاله و پرگار و جامدادی دلم برای تخته پاک‌کن و گچ های رنگی کنار تخته برای اولین زنگ مدرسه برای واکسن اول دبستان برای سر صف ایستادن ها برای قرآن های اول ص بح و خواندن سرود ایران اول هفته دلم برای مبصر شدن ، برای از خوب ، از بد دلم برای ضربدر و ستاره دلم برای ترس از سوال معلم کارت صد آفرین بیست داخل دفتر با خودکار قرمز و جاکتابی زیر میزها ، جانگذاشتن...
17 دی 1390