محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

◕‿◕قلب مادری◕‿◕

چهار دندونه مامان

سلام پسر گل مامانی بالاخره چهارمین دندونت از بالا سمت چپ در ١٠ ماه و ١٧ روزگیت  سرشو از اون صدف قشنگ دهانت بیرون آورد و شد اولین دندون تو سال ٩١ . ببخشید که یکمی این پستو دیر گذاشتم . آخه خونه نبودیم و درگیر روضه مامان بزرگت هستیم. ان شا الله همیشه سالم و سر حال باشی و منم شاهد بالندگی ها و پیشرفتهای قشنگت باشم.   ...
20 فروردين 1391

رویدادها

سلام عزیزم   الان تو خواب هستی ومن خسته ام اما می نویسم تا تو یک روز به این بیداریها ببالی و   دردلت بگویی :آه ! مادرم چقدرعاشق من است!   من عاشقی را ازمادرم آموخته ام و او از مادرش و مادرش نیز از مادرش! و....   واین ارث اجدادی خون روانیست دررگهای زمان!   دوستت دارم آنگونه که درتصور ناچیز واژگان نمی گنجد و این حروف ساده که از ; سرانگشتان خسته ام   براین سپید سردمجازی می ...
16 فروردين 1391

سال 91

  سال ٩٠ با تمام روزای خوب و بدی که داشت تموم شد سالی که برام اتفاقهای خوب و بدی زیادی داشت سالی که دوستان زیادی پیدا کردم که یکی از یکی بهتر و مهربونترن با خوبی ها و بدی ها، هرآنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد، برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، سالی دیگر گذشت روزهایمان بهاری و بهارمان جاودانه باد یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند   یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا...
12 فروردين 1391

اولین چهارشنبه سوری طاها گلی

  سلام عزیزه دل مامان. امشب شما گل پسره مامانی تو 9 ماه و 26 روزگیت اولین چهارشنبه سوری زندگیتو تجربه میکنی. عزیز دل مامان سوختن غمهات در آتش 4شنبه سورى آرزوى منه   واست آتیش روشن کردم که اخر زمستونه / چهار شنبه ی اخر سال قلب من آتیش بارونه غمهاتو آتیش میزنم سرخی آتیش مال تو / چشم حسودا کور شه از عشق میون من و تو   با یاد سرخی گونه هات.. درخشش چشمات .. سوزانندگی لبهات.. داغی عشقت از رو آتیش میپرم دوستت دارم آتیش پاره                            &n...
6 فروردين 1391

بهونه

سلام گل زیبای زندگیم.   امروز حرفهای زیادی دارم برای نوشتن،  دوست دارم همش رو برات بنویسم اما حس عجیبی دارم  تا یادم نرفته بگم که تو عزیز تر از جانم یواش یواش داری به یک سالگیت نزدیک میشی  میدونی پسر نازنینم سال ; گذشته این موقع احساس می کردم که چقدر به خدا نزدیکم انگار که رو ابرها پرواز می کردم  لحظه های کشدار برام زیباترین لحظه ها بود   هم دوست داشتم زودتر تو رو ببینم  هم دوست نداشتم این لحظه های زیبا تموم بشه لحظه هایی که هنوز با یادآوریشون غرق لذت میشم  اون موقع تو فرشته نازنین تو دلم بودی ...
5 فروردين 1391

خیلی برام مهمی

تو نمیدونی چقدر برام مهمی تو نمیدونی چقدر به من نزدیکی مثل خدا درون من هستی . نزدیک تر از رگ های تنم یه حرف هایی داشتم برات بنویسم حرفم نمیاد دوست دارم اگه یه روزی نبودم که خودم برات بگم بیای اینجا بخونی که برای مامان چقدر مهمی بدونی که من کی هستم و دوست دارم تو کی بشی تو یک انسان متفاوت - نسل متفاوت - موجود مستقل با ژن ها و کروموزوم و اثر انگشت متفاوت ماهیت متفاوتی در من  از من از بابا  من یک که هیچ وقت نمیتونم سر از معجزه تولد در بیارم ما با این دانش محدود .بشریت مغرور میشیم خدا کجاست و ما کجاییم ما هنوز در اول وصف تو مانده ایم ... یا ربی... ...
5 فروردين 1391

اولین عید و سومین مروارید طاها گلی جووونم

  خبر خبر خبر بالاخره بعد از کلی اذیت سومین مروارید خوشگلو و سفید پسره گلم سرشو از صدف دهانش بیرون آورد اونم درست تو ١٠ ماه و ٢ روزگی و  عید نوروز و اولین عید طاها گلی. مبارکت باشه پسره سه دندونه مامان. ان شا الله همیشه سالم و سرحال باشی. خدایا نگهدارش باش. ...
2 فروردين 1391

عید اومده

بوى بهار می‌آید، بوى نوروزى پرشکوفه، هواى تازه ی این روزها و جوانه‌هاى روییده بر شاخه‌ها گواه رسیدن بهار است.بهار در ترانه ،احساس قصّه ی ماندگاریست، تولدیست در سرای زیبای عاطفه و شعریست در سایه ی روشن مهر .  می توان نبض امید را در سرزمین شکفتن احساس کرد و گل واژه ی ایام را در گذر گاه خاطرات به یاد آورد . بهار نغمه ی موزون باران است , جرعه ای از ترنّم آبی عشق , روحی است که دل را در ساحل حضور به خلوت می آراید . بهار سرفصلی است در روزهای زندگی , افقی ست از دریچه ی عا طفه ها . نوای محبّت بهانه ایست در تصوّر مهتاب , بهار است که آسمانی میکند حدیث یاد را در خلوت افکار . ما هم بعد از یه خون...
2 فروردين 1391