اولین شب یلدای طاهاییییییییییییییییییی
دونه ی انار من
و پاییز ثانیه ثانیه میگذرد
یادت نرود
اینجا کسی هست که به اندازه تمام برگهای رقصان پاییز برایت آرزوهای زیبا دارد
هزار بوسه و زمزمه عاشقانه را نثارت میکنم تا
شب ایرانی فرارسد
هندوانه رویایت شیرین...انار موفقیت هایت پردانه...پسته خاطراتت خندان...قصه زندگیت خوش و عمرت چون اولین شب زمستانی بلند
یلدا مبارک پسر بهاری من
عزیزتر از جانم
یلدای 89 چه طولانی...پر از دعا و ارزو...وانتظار..برای من هر روزش یلداهای تمام نشدنی بود
و امسال روزهای با تو بودن چه زود و پرخاطره میگذرد...
شاید یلدای 90 بتوانم اندکی بیشتر نفس بکشمت...
میوه ی دلم...انار شیرین من
و ارامم در تو امشب
شکر خدای من
امشب میان هیاهوی شهر، در طولانی ترین شب سال ،میان رنگ و سرما، تمناها وخواستن ها،درمیان تدارکات معمول ، من باز پراز احساس لطیف با تو بودنم ... کاش می شد تمام ستاره ها را امشب مهمانت کنم ... ای تنها ستاره ام!
دلبندم لحظه لحظه در سال پیش مانده ام، چقدر بی تاب بودم برای چشیدن شهد این دقایق ... و چه آمال و آرزوهایی که در سر نداشتم برایت ... و حالا جز سپاس از خداوندی که تو را دلیل نفس هایم کرد چه می توان گفت .
باز می بوسمت از سر شوق ... از عمق وجود ... و می گویم :مرد مردستان ، اولین یلدایت مبارک... هزار یلدای دیگر پاره تنم !
از خدا برایت آرزو کردم در شبی چنین برای ثمره های زندگیت حافظ بخوانی و از روزگارمان بگویی، از خنده ها و آرزوهایمان ... نمی دانم آن شب کنارت هستم یا نه ولی تو عمرت بلند و عزتت بی پایان ،سرت سبز و دلت خوش ... آتش زندگیت همیشه فروزان و آشیانه ات گرم ... خانه ات آباد و آرزوهایت چون بهاری بی خزان !