ختنه
١خرداد ساعت ٤بعد از ظهر با مامان بزرگت و پدربزرگ و بابایی و عمو غلامت رفتین مطب دکتر محمدی و تو رو ختنه کردن. الهی مادریت قربونت بره کاش میمردمو اون روزو نمیدیدم خیلی اذیت شده بودی اونای که دیده بودنت همه میگفتن خیلی سختت بوده بابایی میگه انقدر درد داشتی و گریه میکردی که عمو غلامت از سر تا پاش شده بوده عرق. ولی خوب این کار به نفعت بود چون تا بچه بودی از دستش راحت شدی. ان شاالله که همیشه سالم و تندرست باشی قلب مادری. ...
نویسنده :
مامان مریم
19:51