محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

◕‿◕قلب مادری◕‿◕

زیبای کوچک من

دوماهگی ات مبارک عشق کوچکم طاهای نازم چقدر زمان باعجله میگذره... تو هر روز شیرین تر و آگاه تر و بزرگ تر و من هر روز خدای مهربون رو شاکرتر از روز قبل برای عطای بزرگ ترین نعمت زندگیم... پسرک زیبای من ..از وقتی وجود نازنین وپربرکتت وارد زندگیم شد همه چیز عوض شد وزیبایی معنای دیگه ای پیدا کرد و تو شدی معنای تمام زیبایی هایی... زیباترین صداها بعداز تولد تو :صدای نفست نفسم..صدای گریه ی طاها کوچولوم. صدای شیرخوردنت. وصدای آروغ زدنت...همه اینا به کنار...عاشق صدای اهم بعد از عطست کاش بتونم ظبتش کنم قربونت برم زیباست. زیباترین لحظه های من لحظه ی باتو بودنه ...وقتی شیرمیخوری و با دستای کوچیکت دستمو یا لباسمو میگیری و...
24 مرداد 1390

خدا جونم دعای همه رو قبول کن

  خدایا ! اکنون که زیباترین ماهت پیش روی ماست قسم میدهم تو را که بر سر سفره افطار هر دلشکسته ای، محبت را بر سر سفره افطار هر منتظری، امید را بر سر سفره افطار هر عاشقی، عشق را و بر سر سفره افطار هر تنهایی، سایه خود را قرار دهی به امید آن روز که تکه های شکسته قلب هر دلشکسته ای، با نخ محبت پیوند خورد چشمان هر منتظری، با نور امید به راه باشد روزگار هر عاشقی، با عشق سپری گردد و دستان خالی هر تنهایی، به دستانی لطیف و پر مهر گره خورد آمین   ...
19 مرداد 1390

یک مطلب زیبا برای محمد طاها

اشکهایش  یک پسر کوچک از مادرش پرسید: چرا گریه میکنی؟ مادرش گفت: چون من زن هستم. پسر بچه گفت: من نمی‌فهمم. مادر گفت: تو هیچ‌گاه نخواهی فهمید. بعدها پسر کوچک از پدرش پرسید که چرا مادر بی‌دلیل گریه میکند؟ پدرش تنها توانست به او بگوید: تمام زنان برای «هیچ چیز» گریه میکنند. پسر کوچک بزرگ شد و به یک مرد تبدیل شد ولی هنوز نمی‌دانست که چرا زنها بی‌دلیل گریه میکنند. بالاخره سوالش را برای خدا مطرح کرد و مطمئن بود که خدا جواب را میداند. او از خدا پرسید: خدایا، چرا زنان به آسانی گریه میکنند؟ خدا گفت: زمانی که زن را خلق کردم میخواستم او موجود به خصوصی باشد بنابراین شانه‌های او ...
19 مرداد 1390

چند جمله از دکتر علی شریعتی

  می خواهم چند جمله از دکتر علی شریعتی برات به یادگار بذارم   آن روز كه همه به دنبال چشم زيبا هستند، تو به دنبال نگاه زيبا باش   اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست او جانشين همه نداشتنهاست     ترجیح می دهم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا اینکه در مسجد بنشینم وبه کفشهایم فکر کنم   آنچه میخواهیم نیستیم و آنچه هستیم نمیخواهیم ٬ آنچه دوست داریم نداریم و آنچه داریم دوست نداریم ٬ و عجیب است هنوز امیدوار به فردائی روشن هستیم ساعتها را بگذارید بخوابند . بیهوده زیستن را نیازی به شمردن نیست.       ...
19 مرداد 1390

پازل محمد طاها

این پازل محمد طاها جونه منه. هر کی بتونه اونو بچینه و جور کنه و تیکه های گم شدشو برام پیدا کنه یه جایزه خوب داره. زود باشین تا وقت تموم نشده. ...
19 مرداد 1390

خاطره ها...

  پسرک نازنینم گذر زمان شاید تا حدود زیادی غم انگیز باشه...در نگاه اول همیشه اینطور به نظر  میرسه که کاش زمان نگذره و ما به سمت پیری و مرگ نریم...اما حقیقت اینه که زمان مثل یک جاده میمونه،یه جاده با صحنه های مختلفی که که در دوطرف اون در حال وقوع هستن...وتو میگذری و وقایع رو تماشا میکنی...بعضی از این صحنه ها خیلی قشنگ و بعضی خیلی ناراحت کننده هستن...حالا فکر کن اگر قرار بود زمان متوقف بشه و تو فقط مشغول تماشای یک صحنه حتی خیلی قشنگ بشی چی میشد؟بدترین اتفاق این بود که از دیدن صحنه های خیلی قشنگتری که ممکن بود در ادامه جاده برات پیش بیان محروم میشدی...وبعد اینکه هر چقدرم اون صحنه زیبا بود تو بالاخره از...
18 مرداد 1390